حوادث رکنا: پلاسکو حادثه تلخی که از ذهن ایران و ایرانیان پاک نخواهد شد.
به گزارش رکنا، حادثه پلاسکو سخت ترین و دردناک ترین اتفاق سال های اخیر برای همه ایران و ایرانیان بود، حادثه ای که تا آیندگان از آن به عنوان یک روایت تلخ و دردناک یاد خواهند کرد، اتفاقی که زن و مرد، پیر و جوان گریان و اندوهگین تا لحظات آخر اتمام عملیات بیرون آوردن پیکر شهدای جان فدای آتش نشانان در بهت و حیرت چشم انتظار مانند.
هیچکس نمی دانست صبح سرد سی ام دی ماه طوفانی از آتش به جان و مال شهروندان تهرانی می افتد تا انسان هایی با لباس قرمز به دل آتش بزنند و از خود اسطوره ای برای همیشه نمونه ای بارز از شجاعت ، رفاقت، انسانیت، مهربانی و فداکاری بسازند.
آری هفتیمن سالگرد پلاسکو رسید تا برایمان یاد آور آن روزهای تلخ باشیم و به همه دنیا نشان دهیم ایرانی و ایرانیان در هیچ شرایطی از خون پاک شهدایش نخواهد گذشت، چه آنهایی که برای حفاظت از خاک و مرز های ما لباس رزم تن کرده و میجنگند، چه مامورانی که برای امنیت راه ها و جاده ها مظلومانه ترور می شوند یا آنهایی که با به صدا در آمدن آژیر قرمز ، لباس بر تن کرده و دل به خطر و آتش می زنند. بله! شهیدان همیشه زنده اند.
آتشسوزی و ریزش ساختمان پلاسکو ، حادثهای بود که صبح روز پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۵ در چهارراه استانبول واقع در مرکز تهران رخ داد. در پی وقوع آن آتشسوزی، ساختمان پلاسکو بهطور کامل فرو ریخت.
ساختمان پلاسکو در حالی پس از سه و نیم ساعت سوختن، فرو ریخت که تعداد زیادی مأمور آتشنشانی در حال مهار آتشسوزی، در بیرون و داخل ساختمان بودند و عدهای از آنها زیر آوارِ ناشی از فرو ریختن ساختمان ماندند و کشته شدند.
در هفتمین سالگرد پلاسکو پای صحبت های جلال ملکی سخنگوی سازمان آتش نشانی نشستیم تا برایمان از آن 10 روز تلخ بگوید.
9 شب و 10 روز دردناک که به گفته وی یکی از تلخ ترین تجربیاتش در تمام سال های خدمتش در سازمان آتش نشانی را رقم زد، او دوستان زیادی را از دست داد و به سوگ همکارانش نشست و حالا بعد از گذشت 7 سال همچنان برایش به همان شدت تلخ و ناگوار است و حرف زدن در خصوص آن سخت!
او از لحظاتی می گوید که روی تپه های آوار شده پلاسکو نشسته بود و به این فکر می کرد من کجا هستم؟! آیا اینجا تهران است؟! همان شهر بزرگ زیبای خودمان؟! پس چرا آوار شده روی سر مردمانش؟! همکارانم کجا هستند؟! دوستانم کجایند؟! جسد چند نفر دیگر هنوز زیر خروارها خاک مانده و پیدا نشده اند! چند خانواده فرزاندشان، پدرانشان و همسرانشان را از دست داده اند؟
ملکی در گوشه ای از خاطراتش به صبح حادثه پلاسکو اشاره کرد و گفت: صبح روز 30 دی ماه من و تعداد زیادی از همکارانم طبق معمول در دفتر نشسته بودیم که گزارش آتش سوزی به ما اعلام شد، تجربه های قبلی نشان می داد وقتی در یک ساختمان قدیمی چندین طبقه آتش سوزی رخ می دهد باید منتظر یک فاجعه عظیم باشیم.
به سرعت خودمان را به خیابان جمهوری رساندیم ، شعله ها و دود آتش از فرسنگ ها فاصله هم پیدا بود و همینجا مطمئن شدیم روزهای سختی در انتظارمان است، من ماشین شخصی ام را حوالی خیابان جمهوری پارک کردم و نشان به آن نشان که 10 روز بعد برگشتم و سوار ماشینم شدم.
10 روز سخت و نفس گیر که تنها دلخوشی ما دیدن محبت ها مردمی بود که از هر نقطه این شهر و کشورمان برای کمک به ما آمده بودند، بعضی مواقع وقتی از غم و درد به جانم افتاده خسته می شدم و از حصار کشیده شده اطراف پلاسکو بیرون می زدم تا سر بر آسمان بلند کنم و به خدا بگویم دوستانم کجایند؟ خیل عظیم جمعیتی را می دیدم که دست به دعا و قرآن در سرمای زمستان ایستاده اند، تعدادی برایمان آب و غذا می آوردند و عده هم دسته عزاداری محله شان را به آنجا آورده و مشغول عزاداری بودند.
مگر می شود این صحنه ها را دید و نا امید شد؟! همین باعث می شد که دوباره جان بگیرم و به داخل حصار خودمان برمی گشتم تا شاید بتوانیم جسد یکی دیگر از همکارانمان را پیدا کنیم و به همین منوال 9 شب و 10 روزمان در دود آتش گذشت. هنوز حرف زدن راجب آن روزها برای همه مردم بخصوص همکاران آتش نشانم سخت و دشوار است.
او در ادامه گفت: روزهای سختی را پشت سر گذاشتیم و تجربیات تلخی را تجربه کردیم که در انتها یک پیام بزرگ برای همه داشت آن هم نمایش بزرگ مهربانی و از خودگذشتگی مردم ایران به تمام دنیا بود و باید بگویم بدون شک یاد شهدای پلاسکو هرگز از ذهن 80 میلیون ایرانی پاک نخواهد شد .
یاد و خاطره شهدای پلاسکو گرامی باد.