تازه دامادی که در استان گلستان، جان پدرزنش را گرفته و به پایتخت فرار کرده بود، دستگیر شد.
به گزارش حوادث پلاس به نقل از رکنا، چند روز قبل ماموران پلیس جوادیه در حال گشت زنی بودند که به مردی مشکوک شدند. مرد جوان رفتارهای مرموزانه ای داشت و ماموران به سراغ وی رفتند و از او کارت شناسایی خواستند. مرد جوان اما مدارک همراهش نبود و ماموران پس از بازرسی بدنی، چاقویی از جیبش کشف کردند. او خودش را جمال معرفی کرد اما ماموران اقدام به انگشت نگاری کردند و مشخص شد که نام اصلی وی میلاد و تحت تعقیب پلیس یکی از شهرهای استان گلستان است. او سعی داشت با هویت جعلی، پلیس را گمراه کند اما وقتی ماموران متوجه شدند وی تحت تعقیب است، بازداشت شد و به کلانتری انتقال یافت.
من قاتلم
مرد جوان که ۳۰ سال سن داشت، در ابتدا سعی داشت با هویت جعلی خودش را بیگناه نشان بدهد. به محض اینکه مقابل افسر پلیس نشست، گفت: «من قاتلم؛ مرا به زندان بفرستید.»
وی در ادامه گفت که جان پدرزنش را گرفته است و درباره جزییات جنایت گفت: چند ماه قبل به خواستگاری دختری رفتم که عاشقش بودم. ما با هم نامزد شدیم و قرار شد در ماه مهر، مراسم عروسیمان را برگزار کنیم. این مرد ادامه داد: من و همسرم اهل یکی از شهرهای استان گلستان هستیم. ما از روزی که نامزد شدیم، در تدارکات مراسم عروسی مان بودیم. کارت عروسی را پخش کرده، خانه ای اجاره کرده و در حال چیدن جهزیه و وسایل خانه مان بودیم. حتی من باغ تالار هم گرفته بودم و همه چیز آماده بود تا مراسم عروسیمان را جشن بگیریم.
وی ادامه داد: مدتی قبل هم در محضر با یکدیگر عقد کردیم و درحالیکه قرار بود به زودی مراسم عروسیمان برگزار شود، عروس خانم زد زیر همه قول و قرارهایمان. او گفت که دیگر قصد ازدواج ندارد و می خواهد برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود. ابتدا تصور میکردم که شوخی می کند اما بعد دیدم خیلی جدی است. بهاره همسرم می خواست جدا شود و اصلا به آبروی من فکر نمی کرد. از سوی دیگر هزینه های زیادی انجام داده بودیم از باغ تالار گرفته تا خانه و وسایل هایش. وقتی دیدم بهاره و خانواده اش نسبت به این وضعیت بی تفاوت هستند، آتش خشم در درونم شعله ور تر شد. تصمیم گرفتم اسلحه ای تهیه کنم و با آن به خانه پدرزنم بروم و تهدیدشان کنم. قصد من فقط این بود که آنها را به قتل تهدید کنم تا از آنها پول بگیرم و هزینه ای که متحمل شده بودم، جبران شود.
وی گفت: اسلحه را به سمت بهاره گرفتم و در این میان، پدر زنم جلو آمد تا اسلحه را از من بگیرد که ناخواسته تیر شلیک شد و او را به قتل رساندم. بعد از جنایت هم راهی تهران شدم در تمام این مدت درپایتخت آواره بودم. شب ها در پارک ها می خوابیدم و با دیدن خودروی پلیس بلافاصله فرار می کردم. وقتی که پلیس مرا دستگیر کرد، با خودم گفتم تا کی می خواهی به فرار ادامه دهی و شب و روزات پر از هراس باشد، به همین دلیل اعتراف کردم. الان هم به شدت احساس آرامش می کنم که همه چیز را شرح دادم اما می دانم عذاب وجدان آدمکشی تا وقتی که نفس می کشم با من خواهد ماند.
این مرد پس از اعتراف به قتل بازداشت شد و چون حادثه در یکی از شهرهای استان گلستان رخ داده، پرونده نیز با صدور قرار عدم صلاحیت به شهرستان مربوطه ارجاع شد.