روز ملی رشت؛ شهری شهره به تجدد و فرهنگ

عباس مسعودی، موسس روزنامۀ اطلاعات، پس از سفرش به رشت در سال 1307، دربارۀ اين شهر نوشته است: «حس تجددخواهی و فكر آزادی‌طلبی و معارف‌پروری در مردمان اين شهر تا حدی يعنی تقريبا ۲۰ سال زيادتر از ما تهرانی‌ها وجود دارد. اهالی رشت از هر فكر روشن و باز و از هر موضوعی كه بوی آزادی و ترقی و آبادانی از آن استشمام شود با آغوش باز استقبال می‌كنند. من يقين دارم اهالی رشت يعنی اكثريت مردمان اين شهر از حيث تجدد و فكر ترقی‌خواهی قريب ۲۰ سال از ما تهرانی‌ها جلو هستند.»عصر ایران- امروز 12 دی به عنوان روز رشت نام‌گذاری شده و مناسبت آن پاس‌داشت و ارج نهادن به شهر تاریخی رشت است.  ۱۲ دی روزی است که رشت به عنوان مرکز سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی استان گیلان انتخاب شد. مناسبت این نام‌گذاری هم ورود سلطان محمود نماینده شاه طهماسب صفوی در روز ۱۲ دی ۹۳۶ خورشیدی به رشت است که اکنون بزرگ‌ترین و پرجمعیت‌ترین شهر شمال ایران است و در پذیرش گردش‌گر حایز رتبۀ سوم در بین تمام شهرهای ایران زیرا جمعیت آن در تعطیلات و ماه‌های گردشگری به دو میلیون نفر می‌رسد.
در سال 2015 یونسکو  رشت را به عنوان یکی از شهرهای خلاق از حیث خوراک‌شناسی شناخت و به خاطر همین ویژگی‌ها و سطح بالای فرهنگی در سال 1394 تصویب شد 12 دی به عنوان روز ملی رشت نام‌گذاری شود.
در حالی که امسال توجه به رشت به خاطر شادی آفرینی صادق بوقی فراگیر شد یادکرد تاریخ و مناسبات فرهنگی آن مناسبت بیشتری دارد از این رو مطلب خواندنی چندی پیش هومان دوراندیش با عنوان «رشت، دروازۀ تجدد» را در زیر می‌آوریم:
***********************
«بايد توجه داشته باشيد كه اولين قرائت‌خانه‌های ايران را ما در رشت داشتيم. اولين شهرداری، تلفن‌های مركزی، تلگراف‌خانه، تئاتر، سينما، روزنامه، عكاسی، دبيرستان‌های دخترانه و آنچه مربوط به فرهنگ و تمدن معاصر است.»- اکبر رادی نمایش‌نامه‌نویس

در كنار رشت البته تبريز و ارومیه و تهران و برخی شهرهای جنوب ایران هم زودتر از اكثر شهرهای ايران نمادها و نهادهای تجدد را پذيرا شدند. تهران هم پايتخت ايران بود و قاعدتا نوگرايی‌اش افزون‌تر از كرمان و شيراز و اصفهان بود.
اما آنچه رشت را از تبريز و تهران و سایر شهرهای ایران متفاوت می‌كند، نه فقط پذيرش برخی از نهادهای مدرن بلكه خوشامدگويی مردم اين شهر به فرهنگ تجدد بود. در رشت، بنا به علل و دلايل گوناگون، نوعی ليبراليسم فرهنگی پا گرفت كه هنوز هم در این شهر ریشه دارد.

عباس مسعودی، موسس روزنامۀ اطلاعات، پس از سفرش به رشت در سال 1307، دربارۀ اين شهر نوشته است:
«حس تجددخواهی و فكر آزادي‌طلبی و معارف‌پروری در مردمان اين شهر تا حدی يعنی تقريبا ۲۰ سال زيادتر از ما تهرانی‌ها وجود دارد. اهالی رشت از هر فكر روشن و باز و از هر موضوعی كه بوی آزادی و ترقی و آبادانی از آن استشمام شود با آغوش باز استقبال می‌كنند. من يقين دارم اهالی رشت يعنی اكثريت مردمان اين شهر از حيث تجدد و فكر ترقی‌خواهی قريب ۲۰ سال از ما تهرانی‌ها جلو هستند.»
تجددگرايان ايرانی از اين دست سخنان در وصف رشت بسيار گفته‌اند. هم از اين روست كه متجددين ايرانی، رشت را “دروازۀ اروپا” ناميده بودند.
كتاب «جمعيت فرهنگ رشت» كه به كوشش محمدحسين خسروپناه و از سوی “نشر شیرازه” منتشر شده، از خلال بررسی عملكرد يك نهاد فرهنگی (جمعيت فرهنگ رشت) در فاصلۀ سال‌های 1296 تا 1310، كم‌وبيش نشان می‌دهد كه چرا رشت را بايد “پايتخت تجدد ايرانی” دانست.

بخش اول اين كتاب به سرگذشت “جمعيت فرهنگ رشت” از تاسيس تا انحلال می‌پردازد. بخش دوم نيز گزيده‌اي از مقالات مجلۀ “فرهنگ” را پيش روی خواننده می‌گذارد. مجلۀ “فرهنگ” نشريۀ جمعيت فرهنگ رشت بوده و خواندن مقالاتش پس از صد سال، واقعا دلنشين و عبرت‌آموز است و نشان می‌دهد در تاريخ معاصر ايران، چيزي به نام “ارادۀ تجدد” وجود داشته است.
بنيان‌گذار جمعيت فرهنگ رشت، ميرزاحسين‌خان جودت بود؛ دبير رياضيات و از مسئولان شعبۀ رشتِ فرقۀ دموكرات‌عاميون. جودت اين تشكل را با الگو قرار دادن “شركت علميۀ فرهنگ” تاسيس كرد.
شركت علميۀ فرهنگ، تشكلی علمی و فرهنگی و كاملا غيرسياسی بود كه در سال 1288 توسط محمدعلی فروغی، سليمان ميرزا اسكندری، علی‌اكبر داور و چند تن ديگر در تهران تاسيس شده بود.
جمعيت فرهنگ رشت هم، به تأسي از اين تشكل، در نظامنامه‌اش قيد كرد كه نهادی صرفا فرهنگی و علمی است كه «در كارهای سياسی وارد گفت‌وگو نمی‌شود» و «در امور دينی و مذهبی بحث نمی‌كند.»
كاملا پيداست كه قيد اين اصول در نظامنامۀ اين جمعيت، با هدف حساسيت‌زدايی سياسيون و مذهبيون صورت گرفته بود؛ وگرنه جمعيت فرهنگ رشت، در فعاليت‌هايش آشكارا از نگرش‌های متحجرانه‌ای كه به نام مذهب بر فضای فرهنگی جامعۀ ايران حاكم بود، انتقاد می‌كرد و بعدها نيز، چه در دوران ميرزا كوچك خان و چه در عصر پا گرفتن كمونيسم در ايران، كم‌وبيش دامنش آلوده شد به سياست.
به هر حال اين جمعيت هدف اصلی‌اش را “تنوير افكار عمومی و مبارزه با خرافات” و راه رسيدن به اين هدف و نيز “تهذيب اخلاق” را برپايی “نمايش‌ها، انتشار روزنامه‌ها و ايراد كنفرانس‌های علمی و اخلاقی» می‌دانست.

مؤسسين اين جمعيت، ابتدا (سال 1296) خانه‌ای در محلۀ “آ فَخرا” و دو سال بعد سينماي آليوش بيك عليوف بادكوبه‌ای را در سبزه‌ميدان به عنوان دفتر جمعيت اجاره كردند.
جمعيت فرهنگ با پنج كميسيون مالی، قرائت‌خانه و كتاب‌خانه، موزيك، تئاتر و كلاس اكابر كار و بارش را پيش می‌برد. منابع مالی جمعيت عبارت بود از حق عضويت، اعانه و درآمد حاصل از نمايش.
اعضای رسمی كه تا پيش از سال 1300 حدود 25 نفر بودند، حق عضويت می‌دادند و اعانه‌دهندگان هم هر ماه مبلغی بين 1 تا 10 قران می‌پرداختند. اما درآمد اصلی جمعيت از اجرای نمايش بود كه نه فقط كفاف مخارج فعاليت‌های جمعيت را می‌داد بلكه «كسر بودجه‌های اغلبی از مدارس رشت را ضمانت می‌كرد و نمی‌گذاشت امور آن مدارس مختل بماند.»
با پر و بال گرفتن جمعيت فرهنگ، جمعيت‌های مشابهی در ساير شهرهای ايران به ويژه در شهرهای شمالی كشور تأسيس شد. در گيلان مجمع پرورش انزلی، مجمع ادبی ترقی لنگرود، انجمن پرورش قزوين و جمعيت پيك سعادت نسوان رشت تحت تاثير و با كمك اعضای جمعيت فرهنگ رشت پديد آمدند.
در سال 1298، جمعيت فرهنگ كتاب‌خانه و قرائت‌خانۀ خود را “با 276 جلد كتاب به زبان‌های فارسی و روسی و فرانسوی و روزنامه‌ها و مجله‌های متعدد داخلی و خارجی” در سبزه‌ميدان افتتاح كرد.

در اسفندماه 1303، تعداد كتاب‌های اين كتاب‌خانه به بيش از 1000 جلد رسيد. در 1310 كه جمعيت فرهنگ به دستور شهربانی تعطيل شد، كتاب‌خانه‌اش “متجاوز از 15هزار جلد كتاب علمی و تاريخی و اخلاقی نفيس و گرانبها” داشت.
در سال 1303، 25هزار نفر از مردم شهر رشت از اين كتاب‌خانه استفاده می‌كردند. كميسيون موزيك جمعيت نيز مردم را به آموختن “علم موسيقی” تشويق می‌كرد و در بهمن ماه 1298 “كلاس موزيك” برای مردم بارانشهر داير كرد.
شركت در كلاس اكابر هم رايگان بود و مدرسان نيز مزدی بابت تدريس نمی‌گرفتند. در هر سال تحصيلی يك كلاس اكابر در رشت برگزار می‌شد و در خرداد ماه از نوآموزان امتحان می‌گرفتند. به گزارش مجلۀ فرهنگ، در خرداد ماه 1304 «قريب به يكصد نفر كه از سواد بی‌بهره بودند از عهدۀ امتحانات به خوبی برآمدند و نتيجۀ زحمات اين جمعيت را معلوم داشتند.»
اعضای تجددطلب و ترقی‌خواه جمعيت فرهنگ رشت، تئاتر را ابزاری مؤثر برای “گسترش آگاهي، روشن كردن افكار و اذهان عامه و آشنايی مردم با حقوق فردی و اجتماعی خود» می‌دانستند. استدلال آن‌ها اين بود كه اكثر مردم ايران فعلا بی‌سوادند و «بهترين وسيلۀ تربيت توده و آشنا كردن آن‌ها به عيوب قديم و محاسن جديد، تئاتر است؛ زيرا تاثير افسانه و بازی در اذهان ساده به مراتب بيش از درس و وعظ است.»
به تأسی از چنين نگرشی، در تبريز و اردبيل و اصفهان و قزوين و انزلی هم اجرای نمايش باب شد. برخی از اعضای جمعيت فرهنگ در نمايش‌های اين جمعيت نقش‌آفرينی هم می‌كردند كه از ميان آن‌ها می‌توان به رضا روستا، پدر هما روستا، اشاره كرد.
نمايش‌های جمعيت فرهنگ دو نوع بود: پرده‌خوانی در كوچه و خيابان‌های رشت، نمايش‌هايی كه در سالن و روی سن اجرا می‌شدند.
اكثر نمايشنامه‌ها ترجمۀ آثار نويسندگان اروپايی مثل ويكتور هوگو و بويژه مولير بود. نمايشنامه‌های كمدی مولير، با انتقادات كوبنده‌اش از متحجرين، وقتی كه اجرا می‌شد، «در بيداری افكار عمومی تاثير زياد می‌كرد.»
چنين نمايش‌هايی «گاهی واكنش منفی بين مرتجعين محل به وجود می‌آورد» اما اشراف‌زادگان رشتی، كه اروپا-ديده بودند، از نمايش‌های جمعيت فرهنگ استقبال و حمايت مالی می‌كردند.
علاوه بر اشراف، اشخاص متعين مثل تجار و كسبۀ رشت و حتی شماری از كارمندان هم حامی نمايش‌های جمعيت فرهنگ رشت بودند. در فاصلۀ 1297 تا 1304، جمعيت فرهنگ توانست حدود 200 بار در رشت و انزلی نمايش اجرا كند.
جمعيت پيك سعادت نسوان رشت، در 1320 تحت تاثير جمعيت فرهنگ رشت تاسيس شد. بيشتر بنيانگذاران و اعضای اين جمعيت، خواهران و همسران اعضای جمعيت فرهنگ بودند. در آن زمان هنوز فضای رشت به گونه‌اي نبود كه زنان بتوانند در محافل عمومی فعاليت چندانی داشته باشند. بنابراين فعاليت جمعيت پيك نسوان، محدود به خانه‌ها بود. هدف اين جمعيت “آشنا كردن زنان با مسائل روز، حركت دادن زنان به سوی فعاليت‌های اجتماعی، پرورش استعدادهای نهفته و آموزش بهداشت” بود.
اين تشكل در راستای اهداف فوق چنین فعالیت‌هایی داشت: 1- آموزش‌های هنری و خياطی با هدف كسب درآمد برای زنان 2- اجرای نمايش برای زنان 3- تاسيس دبستان دخترانه در رشت 4- انتشار مجله.
از آنجا كه اعضای اين تشكل تجربۀ بازيگری و كارگردانی تئاتر نداشتند، برخی از اعضای گروه نمايش جمعيت فرهنگ به گروه نمايش جمعيت پيك نسوان كمك می‌كردند. دبستان دخترانۀ اين جمعيت نيز در 1302 تاسيس شد و مديريتش با جميله صديقی بود.
در 1306، كميتۀ محلی تهران فرقۀ كمونيست، دربارۀ اين دبستان شش‌كلاسه گزارش داد كه محصلان اين مدرسه را «با يك روح تجددپرورانه تربيت می‌نمايند.»
در 1305 نيز كلاس اكابر برای زنان رشتی تشكيل شد كه شمار نوآموزانش تا سال 1307 به يكصد نفر رسيد.
“مجلۀ پيك سعادت نسوان” نيز با مديريت روشنك نوع‌دوست، دوماهنامه‌ای بود كه نويسندگانش زنان رشتی و گاه مردان رشتی و غيررشتی بودند. محمدتقی بهار نيز در اين مجله قلم می‌زد. كتابفروشی شرافت (در راستۀ زرگرها) محل فروش اين مجلۀ آوانگارد بود.
مجله را نظميه در شهريور 1307 تعطيل كرد. دليل توقيف اين نشريه معلوم نيست ولی ظاهرا با توقيف مجلۀ “فرهنگ” مرتبط بوده است؛ چراكه مجلۀ فرهنگ هم در مهر 1307 توقيف شد.
مجلۀ فرهنگ ماهنامه‌ای بود كه در طول 14 سال فعاليت جمعیت فرهنگ رشت، مجموعا چهار سال منتشر شد. اولين شماره‌اش در دي ماه 1298 و آخرين شماره‌اش در مهر ماه 1307.
اين مجله نخستين‌بار در تير 1299 توقيف شد. در فروردين 1304 نيز دوباره منتشر شد. نويسندگانش مدرنيست‌های ناسيوناليست و ماركسيست بودند. اكثرا ساكن رشت بودند ولی برخی هم مثل سعيد نفيسي و ابوالقاسم ذره، از تهران و مسكو براي اين ماهنامه مقاله می‌نوشتند. در دورۀ دوم، تقی رائقی، مدير و سردبير مجله بود.
بخش دوم كتاب، حاوي 26 مقاله از مجلۀ فرهنگ است. برخی از اين مقالات، خام‌انديشی تجددطلبان آن دوران را نشان می‌دهد و برخی ديگر برآمده از نگاهی عميق و سنجيده‌اند.
مثلا در مقالۀ «مدارس قديمه»، كه در شمارۀ 4 اين مجله در فروردين 1299 منتشر شده، نويسنده (عيسي صديق) يادآور می‌شود كه مدارس جديد در جهان غرب، از دل مدارس قديم بيرون آمده‌اند؛ بنابراين مدارس قديم را بايد اصلاح كرد تا توان زايش داشته باشند.
عيسی صديق در اين مقاله نوشته است: «مدارس قديمه كه ابن سينا و طبری و البيرونی را تعليم داده… امروز مناظر تألم‌آوری نشان می‌دهند. عده‌ای از آن‌ها غيرمسكون و منزل و مأواي حيوانات يا مزبلۀ شهر واقع گشته است. عده‌ای ديگر به واسطۀ اشخاصی اشغال گرديده كه قادر بر كرايه كردن خانه نيستند.»
وی سپس می‌پرسد: «آيا حقيقتا وجود مدارس قديمه لازم است و بايد آن‌ها را اصلاح نمود يا بايد آن‌ها را به حالت كنونی گذارد تا به كلی منهدم گردند؟»
پاسخ صديق به اين سوال چنين است: «احيا و حفظ مدارس قديمه لازم است زيرا علمای مذهبی ما از آن مدارس خارج می‌شوند… مذهب مقدس اسلام يكی از عوامل وحدت مليت ما است و مدارس قديمه بايد يكی از مؤسسه‌هايی باشد كه اين وحدت را پاسبانی كند.»
وي نياز به فقيه برای قضاوت و وكالت در عدليه و ضرورت تدريس زبان عربی را دلايل حفظ مدارس قديم می‌داند و دربارۀ دليل دوم می‌گويد: «تقريبا نصف كلماتی كه اكنون استعمال می‌كنيم عربی است.»
صديق نهايتا می‌نويسد: «دارالفنون، كمبريج و آكسفورد… از قرن سيزدهم تا نوزدهم مانند مدارس قديمه ما بوده‌اند و رفته‌رفته… دارالفنون‌های كنونی را تشكيل داده‌اند. هر يك از كالج‌های اين جامعه در قسمت مهمی از ترتيبات مانند مدارس قديمه ما هستند و در قسمت ديگر مقتضيات قرن بيستم را محفوظ داشته‌اند. ما نيز به خوبی می‌توانيم از مدارس قديمه همان استفاده را بكنيم كه انگليس‌ها از كالج‌های آكسفورد و كمبريج نموده‌اند.»
ابوالقاسم ذره نيز در تير ماه 1304 در مقالۀ «جامعۀ نو زبان نو لازم دارد»، از مقاومت محافظه‌كاران ادبی در برابر ورود لغات اجنبی به زبان فارسی انتقاد كرده و نوشته است:
«هر گاه سبك تحريرات و الفاظ مستعمله اولين روزنامه ايران… را كه در زمان ناصرالدين شاه تاسيس گرديده با جرايد امروزه بسنجيم اختلافات اين دوره و ترقی زبان و ادبيات ما به خوبی معلوم می‌شود… در ايران محافظه‌كاران ادبی و مرتجعين علمی نيز مانند مرتجعين سياسی پيوسته هياهوی زياد در نماياندن خطرات دخول لغات اجنبی و اختراع لغات جديده در زبان پارسی می‌كنند… هر زبانی كه قواعد صرف و نحو خود را حفظ كرده باشد يك زبان مستقل شناخته خواهد شد اگرچه هزاران لغت اجنبی عاريه كرده باشد… پس فرياد و استغاثه متعصبانه اين قوم در اختلاط لغات عرب يا فرانسه و غيره با فارسی به كلی بی‌جا است.»
محمد جودی نيز در ارديبهشت 1304 در مقالۀ «زن در جامعۀ ما»، با اشاره به مقالات مربوط به زنان در مطبوعات ايرانی منتشره در اروپا، نوشته است: «چه ضرر دارد ما نيز كه از نزديك شاهد بسياری از بدبختي‌های اجتماعی هستيم اين موضوع را… طرح نموده منورين و مخصوصا خانم‌های فاضله {را} كه خوشبختانه ولايت گيلان خالی از آن‌ها نيست به شركت در اين زمينه و اظهار عقيده دعوت نماييم.»
وي در دفاعيۀ پرشورش از حقوق مدرن زنان می‌نويسد: «من اعتقاد دارم كه اگر درب همين مدارس… را از ابتدا به روی نسوان می‌گشودند… امروز زنان ايران می‌توانستند كه راهنمای اخلاق و افكار و احساسات عمومی {شوند}… ولی نه فقط ناله‌هاي مظلومانه نسوان را پشت گوش افكندند… بلكه… در تضعيف افكار و احساسات و تخفيف عقايد و تحقير عواطف آنان كوشيدند. كلمات… “ناقص‌الخلقه”، “بي‌شعور”، “ضعيفه” كه هنوز هم متداول و متعارف است عادی‌ترين القاب و عناوينی بود كه به آن‌ها می‌بخشيدند.»
بسياری از اعضای جمعيت فرهنگی رشت، در دوران پايانی حاكميت ميرزا كوچك خان بر رشت، دامن فرهنگ را فرو نهادند و در آغوش سياست افتادند. برخی در دولت ميرزا مشغول به كار شدند، برخی به فرقۀ كمونيست ايران پيوستند، برخی هم در اعتراض به اين روند، به قزوين رفتند.
پس از شكست ميرزا از رضاخان، جمعيت مدتی از فعاليت محروم شد اما در مجموع رضاخان با آن‌ها سخت‌گيری چندانی نكرد. ولی در طول دهۀ 1300، رشد گرايش‌هایخواهی فرهنگیِ ترقی‌خواهانِ رشتی مشكلی نداشت، ولی چپگرايی رو به رشد اعضای جمعيت فرهنگی رشت، نهايتا كار دست اين تشكل داد.
هنوز به درستی معلوم نيست چه كسي كركرۀ اين تشكل را پايين كشيد و درش را تخته كرد. حكومت رضاشاه يا خود اعضای جمعيت؟ برخي تصميم حكومت و برخي هم پراكندگي افراد و ناتوانی مالی جمعيت را علت تعطيلی آن در اواخر سال 1310 می‌دانند. داوری دقيق در اين زمينه، منوط به كشف اسناد و مدارك بيشتر است.

همچنین ببینید

دستگیری شکارچیان غیر مجاز در ارتفاعات زرین کوه دریاچه «تار دماوند»

فرمانده یگان و رئیس اداره حفاظت محیط زیست شهرستان دماوند از دستگیری شکارچیان غیرمجاز قبل از اقدام به شکار در ارتفاعات ۳۸۰۰ متری زرین کوه دریاچه تار خبر داد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *